براے تو مینویسم که عزیزتر از جــان شدے و لازم تر از نفـس.
عـزیـز دور،
عـزیـز دسـت نیافته،
عـزیـز بوسیدنے،
عزیـز قلبـم،
براے تو مینویـسم که خواسـتم تورا در آغـوش بکشـم؛
ولے دستـانم کوتـاه بود.
براے تو مینویـسم که بوسـیدنت آرزو بود
براے تو میـنویسم که یک جهانے
مینویسـم براے تمام روزهایے که قرار است نباشـم.
باشـد که بدانے و بدانـند که تورا دوست مے داشتم؛
و دارم ...
بسیار،
بسیار...