سفارش تبلیغ
صبا ویژن

Mi Amor


شبی نبود که بهش فکر نکنم،

شده بود تنها چیزی که آن روزها می خواستم؛

بعد از ماه ها انتظار به چیزی که می خواستم رسیدم،

یک قطار ریلی اسباب بازی...

فوق العاده بود،

ریل هایش را که بهم وصل می کردی

یک مسیر دایره شکل درست می شد و

وسط آن می نشستم و قطار را روشن می کردم،

می چرخید و می چرخید.

حسابی لذت می بردم از اینکه بالاخره به دستش آورده بودم... 

اما این لذت همیشگی نبود،

چند هفته که گذشت دلم را زد

پس تصمیم گرفتم به سلیقه ی خودم آن را تغییر دهم

تا شاید دوباره دوستش داشته باشم.

شروع کردم ریل ها را جا به جا کردن،

مسیر قطار را تغییر دادن اما نمی شد،

به سلیقه ی من تغییر نمی کرد،

هر کاری می کردم یا ریل ها بهم وصل نمی شدند

یا اینکه آخرین ریل به اولین ریل نمی رسید و قطار چپ می کرد!!!

آنقدر به تغییر دادنش اصرار کردم که ریلش شکست،

دیگر حتی مثل اولش هم نشد.

من ماندم و تمام خاطرات روزهای خواستنش... 

آدم ها هم همینند،

اگر بخواهی به اجبار با سلیقه ی خودت تغییرشان بدهی می شکنند...

از مسیر زندگی خارج می شوند.

من سال هاست گوشه ی ذهنم حک کرده ام

 اگر کسی را دوست داری، همانطور که هست دوستش داشته باش...

نه با این فکر که با سلیقه ی خودت تغییرش می دهی



tag: ریل قطار - متن احساسی
چهارشنبه 98/3/22 7:20 عصرAlireza Khodaverdi نظر