کنارت نیستم اما ؛
به تک تکِ ذرات معلق هوا ،
و به اکسیژن های در عبور ،
سپرده ام که آغوشِ داغم را برایت بیاورند
تا تمامِ خستگی ها و دردهای تنت بریزد ...
بوسه های از ته دلم را به دستانِ مهربانِ نسیم ،
سپرده ام تا شب هنگام آنها را روی پیشانی
و گونه های نازنینت بنشاند و حالِ این روزهای تو را بهتر کند ...
خوب باش ماهِ من !
خوب تر از همیشه ...
و فراموش نکن اینجا کسی هست
که به اندازه ی تمام زمان هایی که تنها بوده ای ،
انتظارِ لبخندِ تو را می کشد ،
کسی هست که به اندازه ی تمامِ آنها که نیستند ،
تو را دوست دارد و به اندازه ی تمامِ آنها که رفته اند ، با تو خواهد ماند ،
کسی که می خواهد جهان نباشد اگر غمگین باشی !
بخند ماهِ من ؛
چشمانِ تو حیف است که غمگین باشد ،
بخند ...