من بهترین آدم هایِ زندگی ام را در بهترین زمان ها شناختم .
هر بار که در کاری موفق می شدم ، کسانی بودند که پا به پایِ من ، شاد می شدند ، کسانی که مرا از خودشان می دانستند و شادیِ من ، عمیقاً خوشحالشان می کرد .
و من بدونِ درنگ این آدم هایِ ناب را برایِ ابدِ بودنم و برایِ همنشینی ذخیره می کردم .
شاید آدم هایِ کمی اطرافِ خودم نگه داشتم ، اما بهترین هایِ جهان را دارم . و دور تر ایستاده ام ؛ از دیگرانی که هم سویِ باورهایم نیستند ، که بودنم ، عقایدم و لبخندم ، آزارشان می دهد !
دلیلی ندارد با کسانی معاشرت کنم که شادی و خوشبختی ام غمگینِ شان می کند ، دلیلی ندارد بمانم و آرامشِ خودم و آن ها را خراب کنم !
ترجیح می دهم همه را دوست داشته باشم ، پس دور تر می ایستم تا آدم ها فرصت نکنند تصوراتِ من از خودشان را خراب کنند .
آموخته ام از آدم هایی که هم فرکانسِ من نیستند فاصله بگیرم ، قبل از اینکه از دوست داشتنشان پشیمانم کنند ،
قبل از اینکه کار را به جاهایِ باریک بکشانند !