تو ببین در وطنِ خویش ، چه تنها ماندیم
قصه ی غربتِ ما ، قابلِ تفسیر نبود !
وعده دادند و چه خوش باور و دلخوش بودیم
از جوانانِ وطن ، هیچ کسی پیر نبود !
نقضِ برجام شد و خنده به لب ها ماسید ،
همه در بند ، ولیکن غُل و زنجیر نبود !
از تورم ، جگرِ سنگ ، ببین می ترکد !
حال و اوضاع و مکان ، قابلِ تغییر نبود .
خواب دیدم که بهشتی شده ام اما کو ؟
خوابِ من در دلِ غم ، قابلِ تعبیر نبود ...
شیخِ ما هر گنهی کرد ، ولی ایمان داشت ؛
بد حجابی ، گنهی قابلِ تطهیر نبود ... !
شهر ، ماتم کده شد ، وارثِ دردیم همه
بذر امید ولی ، قابلِ تکثیر نبود !
هر که آمد ، دکل و ارز، به جیبش زد و رفت
این رکب خوردنِ ما ، قابلِ تدبیر نبود !
هر بلا بود کشیدیم و به یغما رفتیم ،
باز هم بست نشستیم ، که تقدیر نبود !
حقمان است خرافاتی و باری جهَتیم
حجمِ این ساده دلی ، قابلِ تفسیر نبود !
بیشه انگار زِ انصاف و شهامت ، خالیست
و در این بیشه ی غم ، هیچکسی شیر نبود !