عشق را تفسیر کن!
گردش و دوور زمان را ...
قصه را ....افسانه را تعبیر کن!
من کنون محو تماشای نظر گاه گلم!
جستجوی خانه و کاشانه را بی ادعا تنویر کن
گل ز آن زیبایی و رنگ و خمار چشم خود
غمزه و افسون و عطرو منظر خوش رنگ خود
در گذرگاه دل و جان بس تمنا کرده است ..
زین گذر پیمانه و جام نگاه و عطر خود جا کرده است ...
دل کجا روی خوش زیبای تو از یاد برد؟
راز آن دامان سبز و چتر شیدای تو را در خواب برد؟
عشقبازی و نظر بازی عشاق کماکان جاریست
مزرع شیدا و مسرور جهان در باب این لعبت گل بیداریست....
من ز عشق و شور مستی.. تحفه پیدا کرده ام
از سرود عشق ....گویا حل هر نکته و شعر و هر معما کرده ام!